تربچه...


اتل ، متل تربچه
نون و پنيرو غنچه

 

خاله جون و تربچه
باهم ميرند به باغچه

 

تربچه و آلوچه
به همراه يه بچه

 

بچه نگو،بلا بگو
شيطونو تنبلا بگو

 

اتاق و خونشونو
به هم ريخته،چه پروو

 

توپ قلقليه بچه
آرامشو گرفته

 

مامان جونو باباجون
آسايشو بوسيدن

 

کوچه را داغون کرده
محل بازي کرده

 

همسايه ها آسيند
شاکي و ناراضيند






وبلاگ...


وبلاگ نداشتيم که اونم اغفال گشتيم
اغفال ز زين و مکان گشتيم

گشتيمو گشتيم،به دور خود گشتيم
ناگه دورِ خود گيجو منگ گشتيم

چشم خود بر جهان باز گشتيم
سرخود را زير برف پنهان گشتيم

غافل زينکه سرنوشت پرواز گشته
در حصار شانس ما آزاد گشته

در سراب غفالت،بيش مرداب گشته
دست خود به مدد يار بالا گشته

بين مدد يار ناسپاس گشته!
در سراب جهالت،خود گم گشته!

ردِ پاي سير حق از وَر کرده
ز پي اين مسير پاي خود محکم کرده

دست خود سرنوشت را زد ورق
سرنوشت باشد هزاران تک ورق






فاتحه مع الصلوات...!!

سلام دوستان
يه ماجراي غمناک دارم،ميدونم تا بخونيد شما هم مثل من آهي از اعماق وجود سر ميدهيد!
فقط بي زحمت اگه اينو خونديد بعدش دعا يادتون نره،اکنون نيازمند ياري سبز شما هستش!
امشب رفتم سراغش که يه سري چيز ازش بگيرم هرچي گشتم پيداش نکردم
خلاصه يه نمه به مخدله محترمه فشار آورده يادم اومد که ديروز که به اتفاق خانواده
رفته بوديم بيرون متوجه شدم که همراه خودم آوردمش،منم به رو نياوردم گفتم همونجا  توي جيبم جاش امن تره!
بعد يه نگاهي به لباسم که ديروز پوشيده بودم انداختم در نهايت ناباوري شسته شده بود!
به دست کي!به دست خود جنابعالي!
سريع سراغ لباسم رفتم ولي تو اونجا نبود و اصلاً هم يادم نميومد که گذاشته باشمش تو جاش!
سريع پريدم سراغ لباس شويي رفتم جلو و ديدم بله کنار در لباس شويي جا خوش کرده بود!
خيسه خيس بود،يکم پاکش کرم و فوتش کردم بعد دادمش به کامي ولي کامي که دوست جون جونيش بود نشناختش!مرده بود!
رفتم گذاشتمش روي فن که خوب خشک بشه بعد دوباره آوردمش و دادمش به کامي که ببينم حالا ميشناسدش!
يدفعه قلبش شروع به زدن کرد، همگي خوشحال و در پوست خود نگنجيده شديم!
با خودم گفتم تا دوباره نرفته تو حالت کما لااقل اعترافات لازمه را پيش از مرگ حتمي ازش بگيرم،داشتم همين کار را ميکردم يدفعه پريد!
رفت تو کما،دوباره شک ،تنفس مصنوعي،خلاصه هر کمک اوليه و ثانويه و ثالثويه بود دادم!
حالا شکر خدا حالش بهتره،حالت نيمه جونه ولي تا ميدمش کامي يکم چشماشو باز ميکنه بعد يدفعه ميره تو کما مطلق!
حالا اين همه صغري،کبري چيدم که بگم براي فلشم دعا کنيد!دعا کنيد که به حيات هميشگي بگرده!
:(
اين صغري و کبري هم که ميبينيد تازه باهاشون آشناشدم،دوست يکي از بچه ها بود،به واسطه اون ماهم باهاشون آشنا شديم!
دوستاي بدي نيستند بعضي وقتا يه همچين جاهايي بدرد ميخورند خواستيد شما را هم باهاشون آشنا ميکنم،البته منم تازه باهاشون دوست شدم
ولي ميتونم معرفي تون کنم،ازشون بهر بوريد!

به اميد سلامتي
يا علي






مدد دوست...


الا اي دوست بنده،بينو نظاره کرده
بر سراي چشم من جاي خوش کرده

 

حال که  بيني و خواني بگو
 حديث دل را تو  نيز بگو

 

قدم در وبلاگ گشتي ياد نرفت!
کامنت ر ا زير يادداشت برفت


 
کامنت نذاشته پاي در سراي ديگر نرفت
بزن حرفو بگو نقلو سخن بهر دوست


الا اي دوست بنده،بينو نظاره کرده
بر سراي چشم من جاي خوش کرده

 

حال که  بيني و خواني بگو
 حديث دل را تو  نيز بگو

 

قدم در وبلاگ گشتي ياد نرفت!
کامنت ر ا زير يادداشت برفت


 
کامنت نذاشته پاي در سراي ديگر نرفت
بزن حرفو بگو نقلو سخن بهر دوست






گزارش تخلف
بعدی